نامش محمد جعفر، فرزند حاج صفرخان، فرزند حاج عبدالله خان، فرزند حاج محمد جعفر همدانی كبودر آهنگی بیوك آبادی و در طریقت ملقب به مجذوبعلیشاه بود. آباء و اجداد آن جناب اغلب از امرا و بزرگان ایل قرا گزلو بودند. مرحوم حاج عبدالله خان در زمان كریم خان زند حكومت همدان را داشت. جناب مجذوبعلیشاه از 10 تا 18 سالگی در همدان به تحصیل علوم ادبیه پرداخت، پس از آن به اصفهان رفت و مدت پنج سال عمر خود را در آنجا صرف آموزش علوم كلام ریاضی و حكمت طبیعی و الهی نمود، پس از اصفهان به كاشان مسافرت فرمود و چهار سال در خدمت محقق نراقی مولانا محمد مهدی به تكمیل تحصیل فقه و اصول مشغول گردید. بالاخره علم صوری جنابش را قانع نساخت و در طلب ارباب حال برآمد تا در اصفهان خدمت جناب حسینعلیشاه رسید و به شرف توبه و تلقین ذكر فائز آمد و از بركت توجه آن حضرت به درجه عالی نایل شد و در این راه به صحبت جناب سید معصومعلیشاه و نورعلیشاه رسید و تكمیل گردید و از طرف جناب نورعلیشاه در ارشاد طالبان طریقت منصب خلافت یافت و پس از جناب حسینعلیشاه قطبیت سلسله نعمتاللهی به ایشان تفویض گردید. در سال 1211 هجری به مكه معظمه مشرف شد و در اوایل سال 1234 در كربلا خدمت جناب حسینعلیشاه رسید و آن جناب وی را خلیفةالخلفای خود گردانید. وی پس از فوت جناب حسینعلیشاه به وطن مالوف خود مراجعت فرمود. در سن 64 سالگی به قم رفت و از آنجا عازم تبریز شد، در تبریز بیماری وبا شایع بود، ارادتمندان پس از یك دفعه شرفیابی از ترس بیماری شهر را ترك كردند، حتی حاجی ملا رضای همدانی (كوثر علیشاه) پیر دلیل آن جناب بدون خبر از تبریز بیرون رفت، تنها كسی كه تا دم و واپسین با او به سر برد صدر الممالك اردبیلی بود. جنابش در همان ایام به بیماری وبا مبتلا شد و خرقه تهی كرد و در مقبره سید حمزه مدفون گردید (روز پنجشنبه 22 ذیقده 1239). پس از آن مرحوم حاج میرزا عبدالكریم فرزند آقا میرزا ابوالقاسم ایروانی بر مرقد آن جناب عمارتی ساخت و تكیهای عالی بنا نهاد و اكنون تكیه مزبور خانقاه و زیارتگاه اخوان نعمتاللهی است. تالیفات آثار جناب مجذوبعلیشاه عبارتند از: مراحل السالكین. مرآت الحق. شرح عربی دعای اللّهم نور ظاهری بطاعتك. تعلیقات بر كتب كفایة المقصد و مدارك الاحكام و شرح لمعه و شرح بر زیارت جامعه رساله ای در وحدت وجود. گویا آن بزرگوار را آثاری دیگری نیز بوده است. ============== پرش به: ناوبری، جستجو شاهسون بغدادی. [سَ وَ نِ بَ] از ایلات اطراف تهران، ساوه، زرند و قزوین بودهاند که ییلاقشان خلجستان و فراهان و قشلاقشان ساوه و زرند بودهاست و در اطراف قزوین به سی طایفه منقسم میشدند و چادر نشین بودند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص۱۱۲).[۱] مذهب شاهسونهای بغدادی از زمان صفوی یا پیش از آن شیعهٔ دوازده امامی بودهاست. شاهسونها در تغییر مذهب رسمی ایران به شیعه نقش مهمی داشتهاند. سرتیپ علیاکبر خان منصور نظام بزرگ، سرکرده و رئیس ایل شاهسون بغدادی در شیراز. نشسته از راست: ۱-میرزا نورالهخان جفتانی، میرزای ایل اهل رودبار ساوه ۲-علیآقاخان سردار رفعت ۳-منصور نظام بزرگ ۴-حاج معیننظام معینی زند از بزرگان همدان، ۱۲۷۴هجریشمسی / ۱۳۱۳هجریقمری / ۱۸۹۵میلادی[۲] محتویات ۱ شاهسون بغدادی ۲ پیشینهٔ تاریخی شاهسونها ۳ ساختار ایل شاهسون بغدادی ۴ سازمان اجتماعی ایل شاهسون بغدادی ۵ پیشینهٔ تاریخی ایل شاهسون بغدادی ۶ طایفههای ایل شاهسون بغدادی ۷ طایفهٔ کوسهلر ۸ تیرههای طایفهٔ کوسهلر ۹ ساختار اجتماعی ایل شاهسون ۱۰ مسابقههای ورزشی ایل ۱۱ مسابقههای دو و میدانی ایل ۱۲ چوببازی - هالای ۱۳ منبعها ۱۴ جستارهای وابسته شاهسون بغدادی ایل شاهسون بغدادی یکی از اقوام بزرگ و تأثیرگذار ایرانی است. این ایل نقش و تاثیر سیاسی و اجتماعی بسیار مهمی در دورههای تاریخی ایران به ویژه دورههای؛ قراقویونلوها، آققویونلوها، صفوی، افشار، زند، قاجار و پهلوی داشتهاست. از آن جایی که در کتابهای تاریخ، دربارهٔ سرگذشت و تأثیر ایل شاهسون بغدادی، بسیار کم گفته شده یا اندک اشارهای شدهاست، مردم، حتی پژوهشگران شناخت جامعی از این قوم بزرگ و تاثیرگذار ایرانی ندارند، از سوی دیگر نسل جدید و امروزی ایل شاهسون بغدادی که سالهای زیادی است شهرنشینهای ساکن تهران، قم، ساوه، همدان، قزوین و دیگر نقاط ایران هستند از پیشینهٔ خود آگاهی چندانی ندارند. گفتنی است به علت نوع زندگی و مهاجرتهای تاریخی ایل شاهسون بغدادی شماری از افراد این ایل اکنون در ترکیه، عراق و دیگر کشورهای همسایه زندگی میکنند. پیشینهٔ تاریخی شاهسونها شاهسَوَن (شَسَوَن) مرکب از شاه (شه) فارسی و سَوَن ترکی است. شاهسون به معنای دوستدار شاه میباشد. ایل شاهسون یک اتحادیهٔ میان طایفههاست که در زمان شاه عباس صفوی از ادغام شماری از تیرههای قزلباش و به منظور تضعیف سرکردگان قزلباش ایجاد شد. «... پیشینهٔ تاریخی شاهسونان به زمان پادشاهان صفوی میرسد نویسندگان تواریخ و سفرنامهها در این قول معتقدند که شاهعباس بزرگ برای کاستن نفوذ و نیروی حکمرانان سی ودو طایفهٔ قزلباش که درآن روزگار تمشیت و ادارهٔ همهٔ امور مملکت را در دست داشتند و قدرتی بزرگ و خودکامه در برابر پادشاه به شمار میآمدند به ایجاد سپاهی مجهز و منظم در یکدستهٔ پیادهٔ تفنگدار و یکدستهٔ سواره همت کرد. علیالظاهر، بهانهٔ آن پادشاه از تشکیل و تجهیز این قشون پدید آوردن نیرویی رزمآور و ورزیده در برابر قوای «ینکیچری» دولت عثمانی بود اما هدف واقعی و پنهانی وی مقابله با امرای خودسر و نافرمان قزلباش و ازمیان برداشتن قدرت و اعتبار ایشان به شمار میآمد.... پژوهش بیشتر در این زمینه نشان میدهد که اصطلاح شاهیسیونی و شاهیسیون -که سابقهٔ آن بهروزگاری پیش از تولد و سلطنت شاهعباس و تشکیل آن دو دسته قشون میرسد- در دوران صفویان مفهومی غیر از سپاهیان ویژه شاه عباس دارد و از آن معنای دوستاری شاه و فداکاری و جانبازی در راه آن «مرشد کامل» برمیآید. یکی از پژوهشگران آگاه تاریخ صفویان دراین زمینه چنین مینگارد: چیزی که تمام طوایف گوناگون قزلباش را در زمان شاه اسمعیل صفوی به یکدیگر پیوسته و بهصورت نیروی واحدی درآورده بود، شاهیسیونی یا دوستداری شاه و فداکاری و جانفشانی در راه مقاصد مقدس آن مرشد کامل، یعنی جهاد با کفار و ترویج مذهب شیعه اثنی عشری و تقویت و تحکیم سلطنت نوبنیاد صفوی بود.... مفهوم اخیر شاهیسیونی نیز با گذشت زمان دستخوش دیگرگونی شد و تعبیر امروزین ازآن برخاست. این تعبیر یعنی اینکه شاهسونان را بازماندگان سپاهیان ویژه شاه عباس میدانیم، معنایی است که پس از انقراض سلسله صفویان از جانب مردم شهرنشین و مورخان در مورد دستهای از قشون ویژه شاه عباس عنوان گردید و بعدها «به کلیه کوچنشینان آذربایجان اطلاق شد.... نویسندگان روزگار قاجار و زمان ما درباره چگونگی تشکیل سپاهیانی به نام شاهسون مطالبی کم و بیش همسان دارند و یادآور میشوند که چون جمعی از نمک به حرامان قزلباشیه بر شاه عباس خروج کرده پای جرأت و جسارت پیش نهادند، شاه فرمود شاهسون گلسون یعنی هرکه شاه را دوست دارد بیاید (!) لذا از هر فرقه آمده طاغیان شاه را شکست دادند، پادشاه آن جماعت را شاهسون نام نهادند در میان آن طایفه طوایف مختلفهاست مسکن ایشان در ملک منان و آذربایجان و عراق و فارس و قلیلی در خراسان و کابل و کشمیر سکونت دارند....»[۳] فرزندان ایل بزرگ شاهسون هم اکنون در منطقههای گوناگون ایران (استانهای تهران، فارس، آذزبایجان، مرکزی و...) همچنین کشورهای همسایه، همچون ترکیه و عراق استقرار یافتهاند و در قرن اخیر بیشتر آنان یکجا نشین و شهرنشین شدهاند. ساختار ایل شاهسون بغدادی شماری از سران مشروطهخواه در مسجد سپهسالار تهران، نشسته از راست به ترتیب: ۱-سرتیپ علیاکبر خان منصورنظام بزرگ رئیس ایل شاهسون بغدادی (که سال ۱۲۸۷ هجریشمسی به دستور محمدعلی شاه با قهوهٔ قجری کشته شد.) ۲-ملکالمتکلمین ۷-غلامحسین خان میرپنج از مهاجرین قفقاز ۸-استاد علیاکبر خان دهخدا ۱۰-میرزاده عشقی ۱۲-صوراسرافیل ۱۳-محمدولی خان تنکابنی سپهدار رشتی -ایستاده بین نفر ۷ و ۸ نشسته: محمدحسن خان ظفرنظام و برادرش امیرنصرت اینانلو. ۱۲۸۵هجریشمسی / ۱۳۲۴هجریقمری / ۱۹۰۶میلادی[۲] ایل شاهسون بغدادی از شاخههای اصلی و بزرگ ایل شاهسون و یکی از ایلهای بزرگ ایران است. این ایل از دو شعبهٔ "لک" و "آرخلو" و بیست و نه طایفه و دویست و بیست تیره و چند صد زیرتیره تشکیل میشود. هستهٔ نخستین ایل شاهسون بغدادی را نادرشاهافشار در سال ۴۶ـ ۱۱۴۵هجری قمری، هنگام نبرد با عثمانیان از نواحی مجاور کرکوک به خراسان کوچاند. علت معروف شدن ایل مزبور به "شاهسون بغدادی" هم از این رو بودهاست. طایفهها و تیرههای گوناگونی از این ایل در منطقههای مختلف ایران، عراق، ترکیه و سوریه پراکنده شدهاند. بدنهٔ اصلی ایل بغدادی پس از انتقال به خراسان با وقوع قتل نادرشاه به نواحی فارس مهاجرت کرد و در اوایل حکومت قاجار در مناطق ساوه، قزوین، همدان و نواحی مجاور استقرار یافت و رشته کوه خرقان طی حکمی رسمی به عنوان محل یورت طایفههای آن تعیین شد. ساوه، تفرش، قم، همدان، ملایر، زنجان، قزوین، کرج، شهریار، ورامین، تهران و مناطقی از کردستان و کرمانشاهان از دوران ناصرالدینشاه تا کنون مناطق اسکان و استقرار این ایل بودهاست.[۴] سازمان اجتماعی ایل شاهسون بغدادی ایل شاهسون بغدادی که در حال حاضر به جز چند صد خانوار که زندگی عشایری دارند، بقیه در تهران، ساوه، قم، ورامین، شهریار، همدان، ملایر، زنجان، قزوین، کرج و سایر نقاط ایران اسکان پیدا کردهاند، از ۲۹ طایفه، ۲۲۰تیره، و صدها گوبک تشکیل میشوند. هستهٔ اولیه ایشان در حمله نخست نادر به بغداد در سال ۱۱۴۵ هـ. ق. از نواحی مجاور کرکوک به خراسان کوچانیده شد، که پس از مرگ نادرشاه به شیراز رفت، و بعد از مرگ کریم خان زند به وسیلهٔ آقامحمدخان قاجار در حوزهٔ ساوه و کوههای خرقان استقرار پیدا کرد. امور سیاسی ایل به دست رئیس، ایل بیگیان یا ایل بیگی، کدخدایان، و ریش سفیدان بودهاست. ریاست ایل، که گاهی مستقل و گاهی با حکومت زرند و ساوه بوده، همیشه توسط حکومت مرکزی به عنوان نانخانه به اشخاص مورد نظر حکومت وقت داده میشدهاست. اما ایل بیگیان یا ایل بیگی به عنوان پل ارتباطی با ایل و دستگاه حکومتی، فرمان خود را از شاه وقت دریافت می کردهاند. در زمان قاجاریه ایل شاهسون بغدادی دارای سه ایل بیگی (لک - آرخلو - کلوند) بودهاست. منصب ایل بیگی بیشتر موروثی بودهاست، اما موارد استثناء نیز ملاحظه میشود. کدخدایان نیز، که در راس طوایف بودهاند، غالبا منصب موروثی داشتهاند. اما در این موارد هم موارد استثناء کم نیست. ریش سفیدان در راس تیره و در میان "اوبه" که بیشتر یک واحد اقتصادی است تا سیاسی، وجود داشتهاند و مقامشان الزاما موروثی نبودهاست. عشایر بغدادی را دولت از سال ۱۳۰۷ شمسی به اسکان دائم و تخته قاپو فرا میخواند، اما تا سال ۱۳۱۵ طول میکشد تا قسمت اعظم ایل اسکان پیدا کنند. بعد از شهریور ۱۳۲۰ مجددا بسیاری از بغدادیها به ییلاق و قشلاق میپردازند، و محمدعلیخان صمصامی با دریافت حکم ریاست ایل از فرمانداری ساوه تا سال ۱۳۳۶ سعی خود را بر تشکل مجدد عشایر شاهسون بغدادی مصروف میدارد. اما اختلافات داخلی و درگیریهای خارجی با خوانین محلی، و تاثیرات ناشی از سقوط مصدق در ترکیب گروههای قدرت، و غیره موجب از کف رفتن ییلاقات متعلق به ایل و اسکان عشایر بغدادی میشود.[۵] پیشینهٔ تاریخی ایل شاهسون بغدادی دربارهٔ شاهسونهای بغدادی و پیشینه تاریخی آنها مینورسکس و هنری فیلد مطالبی نوشتهاند. مینورسکی معتقد است که اینها در زمان شاه عباس اول از شیراز به ناحیه ساوه آمدهاند.(۱) هنری فیلد مینویسد: "... اعتقاد بر این است که شاهسونهای بغدادی در خلال عصر صفوی مهاجرت کرده و در نزدیکی بغداد مسکن گرفتهاند و در زمان نادرشاه از آنجا به شیراز برگشتهاند. در زمان کریم خان زند جای ثابت و مشخص نداشتهاند، تا این که به آقامحمدخان قاجار پیوستهاند و او ایشان را در زیستگاه کنونیشان مستقر ساختهاست."(۲) این که هنری فیلد از مهاجرت شاهسونهای بغدادی در دوران صفوی به نزدیکی بغداد سخن میگوید، با توجه به سیاست جابجایی ایلات و عشایر آن زمان ممکن است صحیح باشد. اما ردیابی این امر در منابع آن دوران برای نویسنده این مقاله میسر نگردیدهاست. متاسفانه هیچکدام از محققین دانشمند قول خود را مستند به مرجع موثقی نکردهاند. فتح السلطان- علیاکبرخان قرابیگلو [قرابکلو]- از عمویش ایمانعلی خان نقل میکرد که هفتاد طایفهٔ لک و آرخلو در مرز عثمانی سرحددار ایران بودهاند که توسط نادرشاه به خراسان کوچانیده شدهاند. پس از مرگ نادرشاه به شیراز آمدهاند و پس از مرگ کریم خان توسط آقامحمدخان قاجار در منطقه ساوه استقرار پیدا کردهاند. شواهد چندی وجود دارد که نظر خود شاهسونهای بغدادی را مقرون به واقع نشان میدهد: الف - وجود چنین باوری که نادرشاه آنها را به خراسان کوچانیدهاست. ب- وجود ترانههایی که در آنها مسیر احتمالی مهاجرت اینان (تبریز، خراسان، شیراز، و مناطق آخرین محل استقرار) اشاره شدهاست.(۳) ج- این که در منابع تاریخی معاصر نادر از انتقال ایلات و عشایر از نواحی ذهاب و کرکوک به خراسان سخن رفتهاست. به طوری که محمد کاظم در ذیل وقایع حملهٔ نخست نادر به بغداد مینویسد که وی از منطقهٔ ذهاب "... جماعت قرابیات و زنگنه و باجلان را کوچ داده، روانه دیار خراسان نمود که رفته در محال دارالسلطنه هرات سکنا نمایند... و به قدر چهار-پنج هزار نفر از آن جماعت ملازم گرفته مامور رکاب گردانید."(۴) میرزا مهدی خان استرآبادی نیز در ذیل وقایع نخستین حمله نادر به بغداد از کوچانیده شدن گروهی از طایفه از بغداد به خراسان سخن میگوید. وی مینویسد:"... دوهزار نفر از طایفه بیات [را] که در هشت فرسخی کرکوک سکنی داشتند، کوچانیده روانه خراسان ساختند.(۵) د- وجود جماعت شاهسون در نواحی کرکوک:در سیاحتنامهٔ حدود محمد خورشید پاشا عضو کمیسیون تعیین حدود ایران و عثمانی – به وجود سی خانوار چادرنشین «شَهسَوَن» (افراد ایل شاهسون بغدادی نیز خود را شَسَوَن مینامند) در دوز خورماتو به سال ۱۲۶۴ هـ. ق. اشاره شدهاست.(۶) هـ - امکان ردیابی برخی از طوایف مهم ایل شاهسون بغدادی در سابقه تاریخی مناطق شرق و جنوب ترکیه، شرق و شمال سوریه، و شمال عراق. لک: عباس عزاوی مینویسد که لکها از قبایل ایرانی هستند که در شمال و جنوب عراق پراکندهاند و در بخش مندلی تابع قبیله قراالوس بودهاند.(۸) در مورد لکهای تابع قبیلهٔ قراالوس نکتهٔ جالب توجه در اینجاست که اینان در سال ۱۱۲۰هـ. ق.(یعنی در حدود ۲۵سال قبل از کوچ احتمالی ایل بغدادی به خراسان) ترک زبان و شیعه مذهب بودهاند.(۹) پیشتر از این تاریخ، اسکندر بیک ترکمان نیز ذیل وقایع سال ۱۰۳۴ هـ. ق. -حمله شاه عباس به بغداد- از قلعهٔ لک بغداد(=قلعه زهاب) واقع در نزدیکی قلعه مندلی، و پیوستن دارندهٔ آن -حاجی بیک لک- به شاه عباس و مورد مرحمت قرار گرفتنش سخن به میان آوردهاست.(۱۰) که با توجه به وحدت مکانی، بعید نیست لک متعلق به قبیلهٔ قراالوس از بقایای لک مورد اشاره اسکندر بیک بوده باشد. محمد خورشید پاشا نیز در سیاحتنامهٔ حدود به وجود پنجاه خانوار چادرنشین لک در دوزخورماتو و هشت خانوار در کرکوک اشاره دارد.(۱۱) کارستن نیبور نیز در سال ۱۷۶۴ م. از وجود یکهزار چادرنشین لک در ناحیه بین سیواس و آنکارا خبر میدهد.(۱۲) کوسهلر: کوسهلر بزرگترین طایفهٔ شعبهٔ لک ایل شاهسون بغدادی است. بر اساس گزارشهای اسکان عشایر در عثمانی، در سال ۱۷۰۸ میلادی. جماعت حاجی بهاءالدینلو در قریهٔ «کوسهلر» از توابع گلنار اسکان داده میشوند.(۱۸) در قرن نوزدهم نیز، بنابر تحقیقات فاروق سومر، طایفهٔ کوسهلر در «نازیللی» ولایت آیدین زندگی میکردهاند.(۱۹) در داستان «دوقلوهای ترک» خانم جاهید اوچوق از «مزرعهٔ کوسهلر» یاد شدهاست.(۲۰) هم اکنون در شمال آنتالیا محلی به نام کوسهلر وجود دارد و افراد بسیاری نیز در محلات فاتح، بایرم پاشا، زیتون بورنو، باغچه لیاولر، کوچوک کوی، یدی کوله، باغجیلار، قاضی عثمان پاشا، مرتر، حوجا مصطفی پاشا، و بکیرکوی استانبول زندگی میکنند که نام فامیلشان «کوسهلر» است. موصلو: از طوایف ترکمان نواحی دیاربکر و یکی از دو طایفه بزرگ آق قوینلوها بوده، و حکومت آن جا را در زمان سلطنت آققویونلوها در دست داشتهاست. موصلوها به سرکردگی امیر بیک موصلو در سال۹۱۳هـ. ق. به نیروی شاه اسماعیل پیوستند و از جمله قزلباشان شدند. یحیی بن عبداللطیف قزوینی ذیل وقایع این سال مینویسد:"... امیر بیک موصلو که از جانب آققوینلو مدتها والی دیاربکر بود، با اقوام و اتباع واویماق موصلو به عز بساط بوس همایون مفتخر گشت و هدایای بسیار به موقف عرض رسانید و دیاربکر داخل محروسه شد و ایالات آنجا به پیرمحمدخان استاجلو قرار گرفت... و حضرت اعلی، امیر بیک موصلو را به منصب مهرداری همایون سرافراز گردانید.(۱۳) از سال ۹۲۷ تا ۹۳۵ هـ. ق. نزدیک به یک دهه حکومت در بغداد در دست بزرگان موصلو بود، تا اینکه در سال اخیر شاه طهماسب آنجا را فتح کرده و به حکومت آنان خاتمه میدهد.(۱۴) دوگر: از طوایف مهم ساکن آناطولی، سوریه و عراق- موصل- ماردین و کرکوک - دقوق - که درگیریهای بین قراقویونلوها و آققویونلوها موجبات تقسیم و پراکندگی بسیار آنان را فراهم آورد. از طوایف دوگر در ناحیهٔ اردبیل نیز وجود دارند که توسط قراقویونلوها به آنجا کوچانده شدهاند و اصالتا متعلق به دوگرهای "اورفا" میباشند. (15) ابوبکر طهرانی درباره دوگرها مینویسد: "... دمشق خواجه که از امراء دگر بود و بیست هزار خانه را سردار و صاحب اختیار بود و رها (=اورفای امروز)... و حران... از آن او بود... در کنار آب فرات قشلاق [گرفت] و یغموربیک... که مهتر امراء دگر بود با هزارخانه که تابع او بودند و سه هزارخانه دیگر نوکر عثمان بیک (=پدربزرگ اوزون حسن) شدند.(۱۶) این قول میزان اعتبار و نفوذ دوگرها را در منطقه شمال عراق و شرق عثمانی در زمان تیموریان نشان میدهد. بنا به نوشته کارستن در سال ۱۷۷۶م. از جماعت دوگر یکهزار خانوار چادرنشین در ناحیه اورفا زندگی میکردهاند.(۱۷) کلوند: بنابر گزارش محمد خورشید پاشا در سیاحتنامه حدود، در سال ۱۲۶۴هـ. ق. بیست و پنج خانوار چادرنشین از طایفه کلهوند در دوزخورماتو زندگی میکردهاست.(۲۱) و- وجود مشابهت لهجهای و همگونی ضربالمثلها و داستانها بین شاهسونهای بغدادی و طوایفی از ترکهای کرکوک که ساکن "تل عفر"، "آلتین کوپرو"، "تیسین"، "بشیر"ریا، "تازه خرماتو"،" توزخرماتو"، "امام زین العابدین"، "قاراتپه"، و "بیات لار" هستند.(۲۲) با توجه به شواهدی که ارائه شد، نویسنده بر این باور است که هسته اولیهٔ ایل شاهسون بغدادی از نواحی کرکوک به درون ایران کوچانده شده، و به احتمال قریب به یقین از همان بیاتها و یا طوایف ابوابجمع و وابستهای بودهاست که میرزا مهدی خان استرآبادی به کوچ آنان از کرکوک به خراسان اشاره کردهاست.(۲۳) دربارهٔ نحوه مهاجرت و وضعیت ایل طی مدت استقرارش در خراسان و شیراز منبع موثقی در دسترس نیست. مرحوم فتحالسلطان، که بیش از یک صد سال عمر کرد (وفات۱۳۵۷)، از قول عمویش ایمانعلی خان که یکصدو بیست سال عمر کرده بود، برای نویسنده نقل میکرد که: جانی بیگ بزرگ ایل در سرحد عثمانی بودهاست. سرخاب، یوسف و قاسمعلی خان برادران او بودهاند و قاسمعلی خان سرکرده نظامی ایل بودهاست. در دوران؛ آشوب و سقوط اصفهان، احمدپاشا از قاسمعلی خان قول عدم تعرض گرفته مناطق غرب ایران را به تصرف خود در میآورد. نادر در حمله به بغداد پس از غارت ایل امر به کشتن قاسمعلی خان میدهد ولی با وساطت میرزا مهدی خان از کشتن او صرف نظر میکند. طوایف لک و آرخلو به خراسان عزیمت میکنند و قاسمعلی خان به خدمت نادر در میآید و به مقام میرآخوری میرسد. در بازگشت از هند به دلیل سرپیچی از امر نادر و به همراه آوردن غنایم مغضوب واقع شده و (به امر نادر گوش و یا بینیاو را میبرند). وی در همین زمان در خراسان فوت میکند و در کنار سقاخانه حرم امام رضا(ع) به خاک سپرده میشود. به دنبال این حادثه، ایل شاهسون بغدادی اعتبار نخستین خود را از دست داده و در پی مرگ نادر از خراسان به شیراز مهاجرت کردهاست. در شیراز، کریم خان زند به امید چیرگی بر دشمنان با علی خان شاهسون از تیره قاسملو پیمان اتحاد میبندد. پس از پیروزی کریم خان، علی خان شاهسون رئیس سواره نظام ایل شاهسون بغدادی در نزد او میشود. با مرگ کریم خان ایل شیراز را ترک میکند و سرانجام توسط آقامحمدخان در منطقهٔ ساوه مستقر میگردد. صحت تاریخی این قول بر نویسنده این رساله معلوم نشد. هرچند در کتاب فریزر از قاسم بیک خان، که ناظم مناظم و اعتمادالدوله نادر بوده، ذکرنامی شده(۲۴) و از علی خان شاهسون در ذیل وقایع دهه ۱۱۷۰ه. ق. از قبیل سرکوب افغانها در مازندران، مبارزه با نصیرخان در حاشیه خلیج فارس، محاصره ارومیه، مبارزه با زکی خان، و محاصره کرمان و مبارزه با تقی خان درانی- مبارزهای که به مرگ علیخان انجامید- در منابع دوره زندیه به تفصیل سخن رفتهاست.(۲۵) درباره انتقال این ایل از شیراز به منطقه ساوه، در ذیل میرزا عبدالکریم بر تاریخ گیتی گشا از کوچانیدن ایلات عراقی از شیراز به عراق توسط آقامحمدخان قاجار به هنگام ورود به شیراز سخن به میان آمدهاست، اما نامی از ایلات کوچ داده شده برده نشدهاست.(۲۶) معالوصف، وجود طوایف و تیرههای همنامی چون: لک، آرخلو، احمدلو، موصلو، و قوتولو بین ایلهای بغدادی و قشقایی، و اظهار صریح عشایر متعلق به تیره توللی در هر دو ایل مبنی بر وجود همبستگی تاریخی با یکدیگر، جای شبههای در انتقال ایل شاهسون بغدادی از شیراز به منطقه ساوه باقی نمیگذارد. به علاوه اینکه، ترانهای بین عشایر شاهسون بغدادی وجود دارد که در وصف کوههای شیراز است و گوینده آرزوی گذر از آنها را میکند.(۲۷) نیز هنری فیلد از علیقوردلوهای کوهمره سخن میگوید که همنام با یکی از طوایف شعبه لک ایل شاهسون بغدادی است.(۲۸) اما، نخستین سندی که حکایت از استقرار ایل بغدادی در بودباش کنونیاش میکند، به سال ۱۲۲۰ ه. ق. باز میگردد که طی آن ایل بیگی گری " طایفه شاهسون " بغدادی به همت خان از طایفه ساتلو داده شدهاست.(۲۹) هر چند جزو اسناد ملکی سندی به تاریخ ۱۲۰۰هـ. ق. وجود دارد ولی نامی از شاهسون بغدادی در آن برده نشدهاست.[۵] طایفههای ایل شاهسون بغدادی ایل شاهسون بغدادی از دو شاخهٔ اصلی لک و آرخلو تشکیل شدهاست:[۶] طایفهها: کوسهلر - ياریجانلو - مختهبندلو (میختوندلو) - دللر (دلیرلر) - قاراقويونلو (قراقویونلو) - حقجانلو (حاقجانلو) - احمدلو - الیقوردلو (علیقورتلو) - ساتلو (ساتولو - ساتلی) - قوتولو - دولتوند - چلبلو - شرفلو - کُرد بخش لک
Aghaye Molavi ba dorud be shoma, name famiy shoma hazrate molana ra tadaei mikonad. lazem ast ba tarikh MAJZOB ALISHAH etelaei dashteh bashid ya darid. lofan mataleb zir ra molahezeh befarmaeid.
نامش محمد جعفر، فرزند حاج صفرخان، فرزند حاج عبدالله خان، فرزند حاج محمد جعفر همدانی كبودر آهنگی بیوك آبادی و در طریقت ملقب به مجذوبعلیشاه بود. آباء و اجداد آن جناب اغلب از امرا و بزرگان ایل قرا گزلو بودند. مرحوم حاج عبدالله خان در زمان كریم خان زند حكومت همدان را داشت. جناب مجذوبعلیشاه از 10 تا 18 سالگی در همدان به تحصیل علوم ادبیه پرداخت، پس از آن به اصفهان رفت و مدت پنج سال عمر خود را در آنجا صرف آموزش علوم كلام ریاضی و حكمت طبیعی و الهی نمود، پس از اصفهان به كاشان مسافرت فرمود و چهار سال در خدمت محقق نراقی مولانا محمد مهدی به تكمیل تحصیل فقه و اصول مشغول گردید. بالاخره علم صوری جنابش را قانع نساخت و در طلب ارباب حال برآمد تا در اصفهان خدمت جناب حسینعلیشاه رسید و به شرف توبه و تلقین ذكر فائز آمد و از بركت توجه آن حضرت به درجه عالی نایل شد و در این راه به صحبت جناب سید معصومعلیشاه و نورعلیشاه رسید و تكمیل گردید و از طرف جناب نورعلیشاه در ارشاد طالبان طریقت منصب خلافت یافت و پس از جناب حسینعلیشاه قطبیت سلسله نعمتاللهی به ایشان تفویض گردید. در سال 1211 هجری به مكه معظمه مشرف شد و در اوایل سال 1234 در كربلا خدمت جناب حسینعلیشاه رسید و آن جناب وی را خلیفةالخلفای خود گردانید. وی پس از فوت جناب حسینعلیشاه به وطن مالوف خود مراجعت فرمود. در سن 64 سالگی به قم رفت و از آنجا عازم تبریز شد، در تبریز بیماری وبا شایع بود، ارادتمندان پس از یك دفعه شرفیابی از ترس بیماری شهر را ترك كردند، حتی حاجی ملا رضای همدانی (كوثر علیشاه) پیر دلیل آن جناب بدون خبر از تبریز بیرون رفت، تنها كسی كه تا دم و واپسین با او به سر برد صدر الممالك اردبیلی بود. جنابش در همان ایام به بیماری وبا مبتلا شد و خرقه تهی كرد و در مقبره سید حمزه مدفون گردید (روز پنجشنبه 22 ذیقده 1239). پس از آن مرحوم حاج میرزا عبدالكریم فرزند آقا میرزا ابوالقاسم ایروانی بر مرقد آن جناب عمارتی ساخت و تكیهای عالی بنا نهاد و اكنون تكیه مزبور خانقاه و زیارتگاه اخوان نعمتاللهی است. تالیفات آثار جناب مجذوبعلیشاه عبارتند از: مراحل السالكین. مرآت الحق. شرح عربی دعای اللّهم نور ظاهری بطاعتك. تعلیقات بر كتب كفایة المقصد و مدارك الاحكام و شرح لمعه و شرح بر زیارت جامعه رساله ای در وحدت وجود. گویا آن بزرگوار را آثاری دیگری نیز بوده است.
Omid daram az ein resaneh dar jahate peyda kardan tarikh ya gozasheh khodeman samari hasel gardad. Mohammad Reza Hamedani
نظرات شما عزیزان:
|